توضیحات
یاقوتی ازرق است شفاف و وزین، در کتابی قدیمی خواندم که از غایت صلابت یاقوت هیچچیز بر او کارگر نیفتد، مگر الماس. اشرف او احمر است که چون در آتش زنند، صفایش افزون شود. الوان اصفر و اخضر هم دارد. ساعتی بعد که غلامزاد پوست انارها را جمع میکرد تا جلوی الاغها بریزد، نوکرها با یک ظرف مسی پر از کباب کوبیده و بره که تازه روی آتش پخته شده بود، رسیدند. سربازها دو زانو روی زمین نشستند و با دست شروع به خوردن کردند. بعد از غذا خدمتکار پیالههای دوغ را از کوزه برایشان پرکرد و قلیان آورد. در سرقلیانها روی آتش زغال، تنباکوی تازه قرارداد. صدای قلُقلُ قلیان که تمام شد، شیرخان گفت: خانوم گل بیا در جمع ما بنشین. مایلم بدانم این گوهر دُردانه از چه طریق به دستت رسیده. نکند بیاطلاع ما گنج پیدا کردی؟ کمی آب خنک در استکان کمر باریک ریختم و سرکشیدم تا نفسم بالا بیاید. با صدای بلند گفتم: اجازه بفرمایید ماجرای این یاقوت آبی را بازگو کنم. لطفا همگی خوب گوش کنید. شاید آخرین بار باشد که میتوانم تعریف کنم. غلامزاد گوشهایش را تیز کرد و سربازها رویشان را به طرف من برگرداندند….
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.