توضیحات
ماجرایی که شما در این داستان میخوانید ممکن است اتفاق افتاده باشد؛ اما نه در عصر ما و صد درصد، نه در زمان و مکان ما.
امروزه در کشورهای فقیر که تعدادشان هم کم نیست، کودکانی هستن که به دلیل نداشتن غذای کافی، مجبورند سر کار بروند. صد سال پیش در کشور ما هم کودکان، کارهای طاقت فرسا انجام میدادند و فقط تعداد کمی از آنها، اگر وقتی برایشان میماند، میتوانستند به مدرسه بروند. آنها ساعت پنج صبح بیدار میشدند و خیلی دیر میخوابیدند. غذا به اندازه کافی برای همه نبود؛ و اگر برای شام، یک بشقاب سیب زمینی و کمی چربی گیرشان میآمد خیلی خوشحال میشدند.
بله اینگونه بود زندگی مردمان فقیر؛ اما زندگی مردمان پولدار طور دیگری بود. ما همیشه، در کتابهای قدیمی مطالب زیادی در مورد خانواده ثروتمندان میخوانیم؛ در صورتی که جمعیت فقرا خیلی بیشتر از ثروتمندان است.
همانطور که گفته شد، زمان زیادی از این ماجرا نگذشته استو این داستان احتمال دارد در سال ۱۹۰۰ یا حتی دیرتر اتفاق افتاده باشد؛ اگر شما به شخصی برخورد کردید سنش هشتاد سال یا بیشتر بود مطمئن باشید که او این زندگی را تجره کرده است مثل والدین خود من.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.